
وقتی از شکاف اجتماعی در اسرائیل میگوییم منظور چیست؟
آینده فرآیند ملت سازی در رژیم صهیونیستی وارد مرحله جدیدی خواهد شد که نه تنها شکافهای بیشتری را در پی خواهد داشت، بلکه ناشی از تکثر هویتی و فرهنگی است. در این برهه رژیم صهیونیستی برای عبور از این بحران مجبور خواهد شد که از بسیاری از مؤلفههای اصلی صهیونیسم به طور کلی چشمپوشی نماید هرچند برخی معتقدند این چشمپوشی، پایان بخش رژیم صهیونیستی و دولت اسرائیل خواهد بود لذا این تصمیم غلط حتی از روی اجبار هم رخ نخواهد داد. مقاله منتشر شده در تاریخ ۴ دی ۱۳۹۸ در پایگاه اینترنتی «شعوبا» نوشته: محمد محسن فایضی- کارشناس مسائل فلسطین وقتی از شکاف اجتماعی در اسرائیل میگوییم منظور چیست؟
انتخابات در سرزمین های اشغالی برای سومین بار در کمتر از یک سال قرار است در اسفندماه تکرار شود. دلیل این تکرار هم عدم شکل گیری دولت ائتلافی متشکل از احزاب راه یافته به کنست(پارلمان) رژیم صهیونیستی است.
درباره چرایی این اتفاق و عدم تشکل دولت در اسرائیل مولفه های زیادی دخیل هستند که مورد بحث این یادداشت نیست؛ اما یکی از مولفه های اصلی این مسئله شکاف اجتماعی درون رژیم صهیونیستی است.
به گونه ای که ما شاهد هستیم بخش زیادی از رای دهندگان و لیست بندی های انتخاباتی رژیم صهیونیستی ناشی از هویت نژادی است.
رژیم صهیونیستی از زمان شکل گیری جعلی اش با چالش هویت و تعریف هویت «اسرائیلی» روبرو بوده است. هویتی که باید برای توده های جامعه مهاجرت کرده از سراسر دنیا به سرزمین اشغالی با هدف آرمان صهیونیسم تعریف و سپس نهادینه می شد.
بن گورین از پایهگذاران مشهور حاکمیت جعلی اسرائیل در کتاب «اسراییل: سالهای مبارزه» نسبت به توده نامنسجم یهودیان در فلسطین با دیدی خوشبینانه میگوید: «ما اگرچه به صورت بالفعل ملتی به نام اسراییل نداریم، لیکن به صورت بالقوه چنین ملتی وجود دارد و در حال شکلگیری است…من اگرچه ممکن است که به طور دقیق ندانم که یهودی بودن چیست و چه کسانی را شامل میشود، لیکن همینکه بر من تبعیضاتی روا میشود کفایت میکند تا بدانم من یهودی هستم».
هرچند تلاشهای صهیونیستها در دهه های اولیه تا حدودی جواب داد، اما صهیونیسم، هویت و مذهب در فرآیند ملت سازی بر پایه مؤلفههایی بنا گردید که از دهه 90 میلادی به این سو دیگر پذیرش جامعه اسرائیلی نبود. «ژوزف ریناخ» از جمله یهودیان سرشناس در روزنامه «دی بیتس» صراحتاً به شکست صهیونیسم اشاره کرده و مینویسد: «پس چون نه نژاد وجود دارد، نه ملت یهود؛ و چون تنها دین یهود وجود دارد، پس صهیونیسم سراپا نادانی و بیمنطقی است. خطایی سهگانه: خطای تاریخی، خطای باستانشناسی، خطای نژاد شناسی.»
به طور خلاصه میتوان اینگونه گفت که مولفه های ملت-دولت سازی از دهه 90 به این سو در رژیم صهیونیستی به دلیل تغییر نظام تک قطبی جهان، ورود سیل عظیم مهاجرین روسی و شرقی بعد از فروپاشی شوروی به اسرائیل و تغییر ساختار سیاسی و اقتصادی این رژیم و حرکت به سمت سکولاریسم و سرمایه داری در کنار تغییر بافت جمعیتی شهروندان اسرائیلی دچار تغییر و چالش های جدی ای شده است.
اما آنچه باید به آن پاسخ داد، آینده فرآیند ملت سازی در رژیم صهیونیستی است. با توجه به تغییر مؤلفههایی که در رژیم صهیونیستی از دهه 90 میلادی به بعد رخ داده است، بسیاری از تحلیل گران معتقدند هنوز جامعه صهیونیستی در زمان گذار شکلگیری هویت و مذهب خویش به سر میبرد و بهنوعی رقابت برای غالب نمودن تفکر هویت و مذهب دوره نخست با دوره دوم ادامه دارد؛ اما به باور نگارنده آینده فرآیند ملت سازی در رژیم صهیونیستی وارد مرحله جدیدی خواهد شد که نه تنها شکافهای بیشتری را در پی خواهد داشت، بلکه ناشی از تکثر هویتی و فرهنگی است. در این برهه رژیم صهیونیستی برای عبور از این بحران مجبور خواهد شد که از بسیاری از مؤلفههای اصلی صهیونیسم به طور کلی چشمپوشی نماید هرچند برخی معتقدند این چشمپوشی، پایان بخش رژیم صهیونیستی و دولت اسرائیل خواهد بود لذا این تصمیم غلط حتی از روی اجبار هم رخ نخواهد داد.
آینده فرآیند ملت سازی در سرزمینهای اشغالی تنها در صورتی خواهد توانست انسجام هویتی و ملی این رژیم را حفظ نماید که به دنبال ایجاد یک جامعه چند هویتی با یک نقطه اشتراک و وابستگی عمیق یکسان همراه باشد. در این خصوص هم میتوان این نکته را متذکر شد که معمولاً در جوامع چند هویتی و تکثر فرهنگی، ناسیونالیسم عمیق تاریخی و یا احساس مأموریت یکسان و استثنا گرائی خویش (همانند جامعه آمریکا) میتواند یک دولت-ملت با تکثر فرهنگی را بقا ببخشد که شکلگیری این حالت در رژیم صهیونیستی بسیار محل مناقشه است.
نظرسنجی منتشر شده از سوی «موسسه دموکراسی اسرائیل»[1] برای سال 2016 به خوبی خطر پیش روی فرآیند ملت سازی را در این رژیم نمایان میسازد. نظرسنجی منتشر شده از سوی این موسسه برای یافتن میزان موفقیت رژیم صهیونیستی در شکل دادن یک هویت مشترک و ایجاد دولت-ملتی که شهروندانش نسبت به آن احساس تعلق دارند یا غیر، در زیرکی تمام این سؤال را مطرح نموده است که آیا از اینکه یک «اسرائیلی» خطاب میشوید چه احساسی دارید؟
اما سؤالی که پیش میآید آن است که آیا «اسرائیلی بودن» برای ساکنان سرزمینهای اشغالی هویت بخش بوده یا دیگر مؤلفههای هویتی برای آنان در رتبه نخست قرار داد. نمودار زیر به خوبی نشان میدهد که تقسیمهای نژادی چون اشکنازی، سفاردی و سکولاریسم و… در اولویت پایینتری نسبت به هویت «اسرائیلی بودن» و «یهودی بودن» قرار دارند. بهگونهای که 86 درصد پاسخ دهندگان دو هویت اسرائیلی و یهودی بودن را مهمتر از دیگر هویتهای دانستهاند.
اما نکته حائز اهمیت آن است که هرچند در انتخاب یک هویت به عنوان هویت مهم، اکثریت دو هویت اسرائیلی بودن و یهودی بودن را مهمتر از دیگر هویتها دانستهاند، اما وقتی در خصوص افتخار به «اسرائیلی بودن» سؤال میشود، طیف وسیعی پاسخ قاطعی نمیدهند و تعلق خاطر محکم و قویای به ملیت خویش ندارند و از این امر احساس افتخار عمیق نمیکنند. در میان اعراب اسرائیلی این امر بسیار کمرنگ تر میباشد بهگونهای که تنها 16 درصد از آنان به اسرائیلی خطاب شدن احساس بسیار خوبی نشان میدهند.
اما در میان یهودیان، حریدی ها یا همان یهودیان ارتدوکس و تندرو کمتر از دیگران از اسرائیلی بودن خویش احساس افتخار مینمایند.
بافت جمعیتی مانع اصلی شکل گیری هویت مشترک
رئیس رژیم صهیونیستی در سخنانی در کنفرانس هرتزلیا در سال 2016 به صراحت نگرانی خویش را از این تکثر هویتی و مذهبی در میان جامعه خود مطرح مینماید. رئیس رژیم صهیونیستی بهعنوان یکی از سخنرانان اصلی در کنفرانس مشهور هرتزلیا به وجود شکاف و تفرقه گسترده در جامعه این رژیم اذعان کرد که تهدیدی خاموش برای صهیونیستها به شمار میآید. وی در این کنفرانس گفت:
«جامعه اسرائیل چهره خود را تغییر میدهد. این تغییر، هویت ما را به عنوان اسرائیلی تغییر خواهد داد و تأثیر عمیقی بر مسیری دارد که ما از طریق آن خودمان و وطن ملی خود را میشناسیم. این تغییر اجتنابناپذیر است. تغییرات اساسی بافت جمعیتی، تغییراتی هستند که گریزی از آن نیست. البته من هرگز هیچکسی را که عضو جامعه اسرائیل است خطری برای اسرائیل تلقی نکردهام اما واقعیت این است ما شاهد تهدیدی جدی از جانب تغییراتی هستیم که جامعه اسرائیل شاهد آن است و به آن بیتوجه هستیم. در واقع این مسئله در چارچوب نظم نوین در اسرائیل قابل بررسی است. در واقع، هماکنون جامعه اسرائیل از چهار بخش تشکیل شده است که به طور بنیادین و اساسی با یکدیگر تفاوت دارند و هر چه بیشتر میگذرد اندازه این قسمتها به یکدیگر نزدیک میشود. چه باب میل ما باشد یا نباشد، مالکیت بر اسرائیل و ساختار آن در مقابل چشمانمان در حال تغییر است…در نظم جدید اسرائیل، هر بخش خود را اقلیت احساس میکند، این وضعیت حتی مخربتر است و ما باید پیامدهای اجتماعی آن را در نظر داشته باشیم. در گذشته ارتش اسرائیل به عنوان ابزار اصلی برای شکل دادن اسرائیلیها، به عنوان یک اسرائیلی واقعی حساب میشد. جامعه اسرائیل واقعیت خود را در ارتش پیدا میکند، خود را منسجم و دارای همبستگی میبیند و خود را از نظر ارزشها و ویژگیهای اجتماعی و تا حد زیادی اقتصادی میسازد؛ اما در نظم جدید اسرائیل، تقریباً نیمی از جمعیت اسرائیل در ارتش خدمت نمیکنند. در دهه نود قرن گذشته، جامعه اسرائیل متشکل از اکثریت بزرگ و اقلیتهای کوچک بود. اکثریت بزرگ متعلق به صهیونیستها بود که در کنار سه اقلیت صهیونیستهای مذهبی، اقلیت عرب و اقلیت ارتدوکس افراطی (حریدیها) جامعه اسرائیل را تشکیل میدادند.
شاید هنوز بسیاری در جامعه اسرائیل، در رسانهها و نظام سیاسی اسرائیل فکر میکنند جامعه اسرائیل همین شکل را دارد؛ اما از آن زمان تاکنون واقعیت بهطور اساسی تغییر کرده است. هماکنون کلاس اولیهای ما شامل ۳۸ درصد صهیونیستهای سکولار، ۱۵ درصد صهیونیستهای ملیگرا و مذهبی، ۲۵ درصد عرب و حدود ۲۵ درصد نیز ارتدوکس افراطی (حریدی) هستند. در هر حال، روند تغییر بافت جمعیتی واقعیتی است که چهره جامعه اسرائیل را شکل میدهد. در چنین نظمی، دیگر هیچ گروهی اکثریت بالا را ندارد و دیگر اقلیت کوچک وجود ندارد . متأسفانه این شکافها در درون همه این بخشها و در میان همه آنها وجود دارد. ساختاری که از نظر بسیاری از ما نوعی تهدید از یک طرف برای ماهیت سکولار و لیبرال اسرائیل و از طرف دیگر برای جنبش صهیونیسم است ». یولین رئیس این رژیم در پایان بحث خود موضوعی چالشی تحت عنوان طرح یکسان سازی «هویت مشترک اسرائیل» را مطرح میکند.
این سخنان به خوبی نشان میدهد حداقل بخشی از جامعه نخبگانی رژیم صهیونیستی، فرآیند کنونی دولت-ملت سازی یعنی غلبه سکولاریسم و پسا صهیونیسم بر صهیونیسم یهودی را نه تنها راه حل بلکه تنها تشدیدکننده چالش هویتی رژیم در دهههای آتی میدانند.
جمع بندی
این گزاره قطعا دور از واقعیت نیست که اگر بگوییم: «شکاف اجتماعی عامل تکرار انتخابات در سرزمین های اشغالی است». همانگونه که گفته شد تقسیم جمعیتی و عدم تعریف هویت مشترک موجب شده رای دهندگان انتخاباتی و سپس ائتلاف های سیاسی هم بسیار بر همین چالش استوار باشد. در دو انتخابات اخیر لیبرمن که رهبری حزب راستگرایان روس تبار را برعهده دارد؛ علی رغم آنکه حاضر بود با جریان های جپ گرا برای کنار زدن نتانیاهو ائتلاف کند اما پیروزی اعراب اسرائیلی در کنست با 13 صندلی (که عضو جبهه چپ هستند) مانع از شکل گیری دولت شد.
لیبرمن رئیس حزب اسرائیل بیتنا در سخنانی که نشاندهنده عمیق بودن شکافهای اجتماعی در اسرائیل است گفت: تمام تلاشها برای دست یابی به یک دولت وحدت گسترده انجام شد ، ما اصول خود را در موقعیتها نمیفروشیم حتی اگر بزرگترین موقعیت باشد. وی با حمله به نتانیاهو و گانتز ادامه داد: «متأسفانه ، نتانیاهو لیکود را به بردگی گرفته وگانتز و نتانیاهو مقصر اختلال در تشکیل دولت هستند.»
لیبرمن در پایان با حمله به حزب اعراب اسرائیلی که در این انتخابات سوم شدند گفت: «لیست مشترک اعراب ستون پنجم است.» سخنان وی کاملاً تحقق ائتلاف حزب وی را با چپها که اعراب هم جزئی از آن هستند غیرممکن کرد. وی در ادعایی جالب گفت: به نظرم باید مانند استرالیا قانونی تصویب کنیم که رأی دادن اجباری شود، زیرا شرکتکنندگان خسته شدهاند. امیدوارم اینگونه مردم بیشتری به عقل بیایند [و رأی دهند]!